یکی نیست بین شما غیرتشو محک کنه / دستای بستمو وا کنه به من کمک کنه
من پیر مرد تحمل دویدن ندارم / قدرت ایستادن و دوباره رفتن ندارم
منو با خنجر و شمشیر جفاتون بکُشید / اما اینقدر توی کوچه های این شهر نکشید
کوچه ای که بین اون سیلی به زهرا می زدند / یاس هجده ساله ی حیدر و تنها می زدند
ظلم و بیداد شما قلب منو خون می کنه / دل خون من یاد رقیه خاتون می کنه
منو عمه ام رقیه هر دو تا مثل همیم / هر دو تامون پی ناقه ی شماها دویدیم
همونی که معجر از سر رقیه می کشید / منو با سر برهنه از خونه بیرون کشید
همونی که عمه ام رقیه رو کتک می زد / من پیرمرد و با تازیونه کتک می زد
همونی که عمه ام رقیه رو مسخره کرد / تو کوچه با خنده هاش بند دلم رو پاره کرد
منِ پیرمرد و اینقدر اذیت نکنید / اینقدر با دست بسته تو مدینه نکشید
این یه ارثه همه ی آل علی غریب باشن / حتی توی خونشون تنها و غم نصیب باشن
منم آخر از میون جمع نامردا میرم / مث عمه ام رقیه توی غربت می میرم
مسعود مهربان